درنگ!

به خاطر می آورم پدر حسین را که خلبان هلیکوپتر بود . به خاطر می آورم که در حیاطشان در بین پیچک ها دنبال کرم های سبز درشت می گشتیم که صدای جیغ مادرش را شنیدیم . به خاطر می آورم که حسین با اینکه ده سال بیشتر نداشت اما گریه نکرد و بغضش را سالها با خود به همراه داشت.

به خاطر می آورم که رامین در جشن تولد دوستش به همراه سی چهل کودک هشت ...نه ساله دیگر در بمباران هواپیماهای میراژ فرانسوی ارتش عراق با بمبهای آمریکایی کشته شد و جایش را در کلاس با یک دسته گل تزئین کردیم .





به خاطر می آورم که رحمان برادر بزرگ مهدی شیمیایی شد . به خاطر می آورم که دم در خانه شان که فوتبال بازی می کردیم ، صندلی اش را با کپسول اکسیژنش میاورد و با لبخند بازی ما را تماشا می کرد . به خاطر می آورم که بار آخر تشنج گرفت و از صندلی بر روی زمین افتاد . مهدی دمپایی را لای دندانهای رحمان گذاشت که زبانش بین فک و دندانهای قفل شده اش گیر نکند و کنده شود . به خاطر می آورم که رحمان چند روز بعد به رحمت خدا رفت .

به خاطر می آورم که عمو محمود شهید شد و تنها یک پلاک فلزی از او به جا ماند . به خاطر می آورم که عمو مهدی درسش را در آمریکا نیمه کاره رها کرد و تعدادی آمبولانس از آلمان به خرج خود و خانواده خرید و به جبهه شتافت . به خاطر می آورم که یک پایش تا وسط زان قطع شد . به خاطر می آورم که بدنش پر از ترکش شد . به خاطر می آورم که موجی شد و هنوز هم که هنوزه با موجودی نامرئی بیست و چهار ساعته حرف می زند ، می خندد ، گریه می کند و عذاب می کشد .

به خاطر می آورم که چه دوران سختی بود و تمام دنیا ، اعم از غرب و شرق و کشور های عرب مرتجع منطقه از صدام حسین حمایت مالی و تسلیحاتی و تبلیغاتی می کردند . لعنت بر آنان که برای منافع خود حاضر به ویران کردن یک کشور و کشتن جوانانش
هستند . لعنت بر آنها که عراق را مجهز به بمب های شیمیایی کردند و در قبال استفاده عراق از بمبهای شیمیایی جتی در مناطق مسکونی و شهر ها ، لب به اعتراض ( حتی لفظی) باز نکردند و اکنون داعیه دار حقوق بشرو آزادی اند .

 

اما جوانان ایران زمین با وجود اضمحلال ارتش با کشته شدن نا بخردانه سران ارتش مردانه ایستادند و سینه را در برابر گلوله سپر کردند تا ثابت کنند که سر به دار می دهیم اما تن به ذلت نمی دهیم ، تا به تاریخ ثابت کنند تا همیشه پوزه هر مزدور و بی وطنی را که به خاک ایران چشم طمع بدوزد به خاک خواهیم مالید . تا ثابت کنند دفاع از کیان ایران زمین به دور از هر سلیقه ای در خون مرد و زن و پیر و کودک آریایی جاریست .

گرامی باد یاد و خاطره تمام شهیدان و جانبازان و آزادگان ایران زمین .
ننگ بر حامیان صدام
پاینده ایران آزاد و آباد
گر ایران نباشد تن من مباد ، بر این بوم و بر زنده یک تن مباد ، دریغ است ایران که ویران شود ، کنام پلنگان و شیران شود
 
 
نظرات 11 + ارسال نظر
someone چهارشنبه 1 آذر 1385 ساعت 10:51 http://yaveh-gooyan.blogsky.com

خیلی دردناکه ....
موفق باشی

سیامک چهارشنبه 1 آذر 1385 ساعت 23:24

سلام
خوشبحال اونایی که تو ار رفتنشون گفتی
آخه بقیه هاشون که جنگیدن و موندن تازه باید به همه حساب پس بدن!
آدم نمیدونه به این مردم نمک نشناس بخنده یا گریه کنه!
موفق باشی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 آذر 1385 ساعت 15:08 http://www.koozebesarha.persianblog.com

مرغ شما که حالش بدتر از ماست . نگران شدم یوخده.

مقدم پنج‌شنبه 2 آذر 1385 ساعت 22:43 http://goolbano.blogfa.com/

دروقتی که تمام شیاطین انسی و جنی با تمام قوا و منکرات علیه اسلام و شیعه مجهز و بسیج شده اند و در همه جا اموال مسلمین را از بین میبرند غفلت و بی تفاوتی باعث زیان اسلامست پس در این وقت با خودسازی و توسعه فرهنگی بر هر مسلمانی لازم است با تمام نیرو در حفاظت از مقدسات مذهبی بکوشد و با بینائی و وحدت و داد به دفاع خیزد .(به ما هم سر بزنید)

روناک جمعه 3 آذر 1385 ساعت 14:50 http://ronak5s.persianblog.com

فارغ از هر زنده باد و مرده باد ....... سر به راه مملکت باید نهاد
.
.
.
به تاریکی ناســــــزا نگوییـم ...... هر یک شــمعی برافـروزیـم
.
.
.
بازم بهم سر بزن....خوشحال میشم....موفق و ایرانی باشی....

شقایق یکشنبه 5 آذر 1385 ساعت 13:32

ای آسمان به خون نشسته چه دیده ای

که زیر بار غروب خورشید کمر شکسته ای

و تیر افق را به جان خریده ای

و خون جاری شده از رگهایت را نمی بینی؟

چه می اندیشی که هر روز شروعی تازه را تجربه می کنی؟

و ای خورشید ای هجرت کننده در هر غروب

چرا و چطور حاضر می شوی هر روز سختی عزیمت را بپذیری؟

و گرما و نورت را به زمینیان قدر نشناس هدیه کنی؟

روناک یکشنبه 5 آذر 1385 ساعت 14:12 http://ronak5.persianblog.com

دوباره سلام ... نه راستش ۵s مخفف اسم گروهیه که من توش عضو بودم البته یه گروه دوستانه :) ...همین...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 آذر 1385 ساعت 12:12

سلام
لعنت بر آنها که عراق را مجهز به بمب های شیمیایی کردند و در قبال استفاده عراق از بمبهای شیمیایی جتی در مناطق مسکونی و شهر ها ، لب به اعتراض ( حتی لفظی) باز نکردند و اکنون داعیه دار حقوق بشرو آزادی اند .

روناک سه‌شنبه 7 آذر 1385 ساعت 15:34 http://ronak5s.persianblog.com

دوباره سلام...ممنون که میای و نظر میدی...راستش شاید حرفهات درست باشند اما من باز هم میگم که باید تغییراتی تو زندگیم بدم وگرنه از یکنواختی میمیرم ...راستی شما هم به روز کن من منتظر پست بعدیتم....موفق باشی

سهراب چهارشنبه 8 آذر 1385 ساعت 10:22

به نظر تو کجا میشه صدای نفس های خدا رو شنید ؟
کجا میشه با خدا معاشقه کرد ؟
چطور میشه دل تو به خدا بسپری ؟
اونا که شهید شدن نشونه های خدا رو تو دلشون نگه داشتن خواستن به ما بدن صدای خدا رو شنیدن اونا رفتن تا منو تو یاد بگیریم که عشق یعنی چی ...

فاطمه چهارشنبه 8 آذر 1385 ساعت 18:24 http://www.mohkam.blogfa.com

سلام
ممنون که سر زدید
ــــــــــــــــــــ
این cd رو فکر کنم فروشگاههای عرضه ی محصولات فرهنگی داشته باشند.
ــــــــــــــــــــــ
در پناه حق
با آرزوی آرزوی های قشنگ برای شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد